جدول جو
جدول جو

معنی هم بالایی - جستجوی لغت در جدول جو

هم بالایی
(هََ)
هم قدی. یک اندازه بودن:
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
نتواند که کند دعوی هم بالایی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
هم بالایی
هم قدی، برابری تساوی
تصویری از هم بالایی
تصویر هم بالایی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم بالا
تصویر هم بالا
برابر، هم قد
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
تیره ای از طایفۀ ملکشاهی در پتشکوه. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 68)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دو تن که در کنار یکدیگر آرامند. همسر. جفت، هر دو چیز که در کنار هم قرار گیرند:
درخت ساده از دینار و از گوهر توانگر شد
کنون با لاله اندر دشت هم بالین و بستر شد.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم قد. (یادداشت مؤلف) :
کنیزی را که هم بالای او بود
به حسن و چابکی همتای اوبود.
نظامی.
چو قد ویس بت پیکرچنان شد
که هم بالای سرو بوستان شد...
فخرالدین اسعد.
در بار می در پای او از دیده هم بالای او
گر در جوار رای او دل صدر والا یافتی.
خاقانی.
، مناسب. جور. هم اندازه:
شهنشاهی که درع شرع هم بالای او باشد
قدردستی که فرق شرع نطع پای او باشد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سر بالایی
تصویر سر بالایی
سر بالا بودن، محلی که رو به بالا میرود مقابل سرازیری
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند تن که اقامت آنان مساوی باشد هم قد: وکواعب اترابا و کنیزکان هم بالا هم آسا هم زاد، معادل برابر: اما چکنم که ایام مصابرت در درازی گویی از روز محشر زاده و اعوام مهارجت هم بالای ساق قیامت افتاده
فرهنگ لغت هوشیار